به توکل نام اعظمت... خدایا بگیر از من هر آنچه تو را از من میگیرد بادرود و سلام خدمت بچه های ناب سرزمین مقدسم ایران امیدوارم مقری محکم و معبری ایمن برای عابرین از قرارگاه باشد با نظر دادن در مورد وبلاگی که متعلق به خودتونه در ارتقا بخشیدن به آن کمک کنید با کمال تشکر کمال گرا باشید یا حق KamalBayazidi@yahoo.com
زیادی عـــاشق خدام آنقدر که آدمهای اطراف و گاه و بی گاه نمیبینم گاهی میشود صداش کنم و صدای کسانی که سال هاست عاشقانه دوستم دارن و نمیشنوم. خدایا به عشق پاکت منو ببخش
یادمه که: من دوره پنجم ابتدایی مراقب کلاسا بودم..بعد معلممون هر وقت که امتحان میگرفت برگه هارو میزاشت تو کشوی میزش، درم قفل میکرد. ولی کلید رو درش بود! منم که مراقب کلاس بودم همش میرفتم سر کشو(البته با استرس زیاد= باور کن!) جوابای غلطم و درست می کردم از روی کتاب قشنگ دوبار بازنگری و کاملش می کردم و بعد میزاشتم لای برگه ها و میزاشتمش توی کشوی میزش و درشم قفل میکردم بعد میرفتم یه سر دستشویی میومدم.. تا خیالم راحت شه... البته الان پشیمونما..!!! باورکن.!!! تازه وقتی معلم برگه هارو تصحیح میکرد، همش برگه من و می گرفت دستش میگفت: ببینین چقد تر و تمیز و کامل نوشته.. حتی یه واو رو هم جا نذاشته... اینا دانش آموزایی هستن که از همین الان تو دانشگاه می بینمشون.. باور میکنی.. الانم دانشگام تموم شده.. چقد خوب پیش بینی کرده بود!!! ):::::
اعتراف میکنم پارسال من میخواستم یه متن بذارم زیر شیشه میز کتابخونه اما شیشه شکست و منو دوستم جلدی در رفتیم.و کسی متوجه ما نشد.خخخخخ اون روز داشتم سکته میکردم.اما خداروشکر الان زنده هستم.
پاسخ:
اعترافگونه ی زیبایی هستش!!!!!
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
حالا فردا میام میگم مفصل...